زندگی در هیچ حدی باز نمیایستد؛ همواره میپوید و جریان دارد و گونهگون میشود. از این نظرهیچ حد و لحظهای از حیات، با هم یکی نیستند. ما تنها نمودهای گونهگون زندگی را مییابیم و تجربه میکنیم. اندیشیدن هم به این تپش خروشان و پویای زندگی شباهت دارد و اندیشمند و از آن میان فیلسوف، نیز در پی همنوایی با نبض تند حیات است. در اینجاست که فلسفه شناخت وجود میشود. برای اندیشمند و فیلسوف، مرزهای وجود، شناور و بیکران بوده و درست مانند زندگی، در هیچ حدی باز نمیایستند. فیلسوف در این مرزهای شناور و شاید لغزان میپوید و میجوید اما ارمغان وی با دستاوردهای دانشمند متفاوت است. ارمغان یک فیلسوف شاید در دم و بیدرنگ بهکار کسی نیاید، شاید گفته شود که چه سود از اینهمه که فیلسوفان و اندیشمندان تاکنون گفتهاند و نوشتهاند، اینهمه به چه کاری آمده است و میآید؟ اصلا فایده فلسفه چیست و برای چیست؟ بیتردید این یادداشت کوتاه نمیخواهد به پرسشها پاسخ بگوید اما تنها به این نکته اشاره میتوان کرد که فلسفه تنها به ما میگوید که زندگی، ژرفتر، پیچیدهتر، گونهگونتر و پویاتر از آن چیزی هست که میپندارید. درست در آنجایی که همه راهها را روی خود بسته میبینید، فلسفه عرض اندام میکند اما هنگامی که با خیال آسوده و راحت همهچیز را تمامشده میدانید، باز هم فلسفه به سراغتان میآید و آرام را از شما میستاند. فلسفه هم آرام و قرار میدهد و هم آرام و قرار میستاند. این ویژگی شاید بهنظر بسیاری تناقضآمیز برسد اما آیا خود زندگی حاوی تناقضهای بزرگی نیست؟
گفته شد که فیلسوف و اندیشمند پابهپای اینگونهگونی و تناقض نهفته در سرشت زندگی حرکت میکند و میپوید. از این جهت، فیلسوف و اندیشمند در همیشه تاریخ زنده است؛ چون فلسفه همواره از کهنترین روزگاران تا به اکنون مانده است. از این روی، بزرگداشت از یک اندیشمند یا فیلسوف، بیشتر بزرگداشت و تجلیل از فلسفه و اندیشه است. از همین جهت بود که در مراسمی که چند روز پیش در بزرگداشت دکتر داوری برگزار شد، داوری بیشتر سخنان خود را متوجه سرشت فلسفه کرد. او تلویحا میخواست این نکته را به شنوندگان گوشزد کند که اگر بخواهیم در بزرگداشتی مانند همین مراسمی که برای من برگزار کردهاید، از دستاورد یا ارمغانی تجلیل کنید که معلم فلسفهای چون من برای شما آورده، چندان با هدف فلسفه نمیخواند. برپایه همین نگرش بود که این فرزانهمرد، بخش زیادی از سخنرانی خود را به چیستی و سرشت اندیشیدن و از آن میان فلسفه اختصاص داد.
داوری در این مراسم گفت: در این جلسه میخواهم گزارش و شرح احوال زندگی خود را بیان کنم تا متوجه شوم که چرا این لطف در حق من میشود؟ در جوانی این پرسش برای من پیش آمده که فلسفه به اعتباری و بیانی که 2500سال عمر دارد و همه با آن بد هستند و هیچکس نمیتواند اثر مستقیمی برایش ذکر کند، چرا هست و چرا نابود نشده است؟ چرا آثار فیلسوف مهجور و محجوب متعلق به یک دوران نهچندان مهم یعنی افلوطین باقی میماند اما خیلی از آثار دیگر باقی نمیمانند؟ چرا فلسفه هست؟ چرا فلسفه باقی مانده است؟ اگر فلسفه با زندگی ما ارتباطی ندارد، چرا باقی مانده است؟ فلسفه نه نان است و نه آب و نه شغل است و نه کار. صریح بگویم که فلسفه هیچ فایده بهمعنایی که ما معمولا از آن مراد میکنیم ندارد. دکتر رضا داوری اردکانی، استاد و پژوهشگر فلسفه یا آنگونه که خود میپسندد؛ معلم فلسفه، نزدیک به 60سال درباره مهمترین جستارهای فکری روزگار ما به اندیشه و ژرفنگری پرداخته است. حاصل این 60سال کتابها و نوشتههای بسیاری است که برخی از آنها چون « وضع کنونی تفکر در ایران» - که چندین دهه از نگارش آن میگذرد- یا کتاب فارابی فیلسوف فرهنگساز، یک سو؛ خبر از بنیادیترین پرسمانهای عصر کنونی در ایران و جهان میدهد و از سوی دیگر؛ به خوبی نگرانیها و دلمشغولیها و سرسپردگیهای نویسنده را به دگرگونیهای تاریخی در جهان هم روزگار ما بازتاب میدهد. داوری نشان داده که میتوان و میباید همواره در وضعیت گذشته، اکنون و آینده بشر اندیشید و افقهای تازهای را فراروی وی نهاد. داوری همواره با زمانه خود پیش رفته اما از سوی دیگر تلاش داشته تا امکانهای نوینی را در آن جستوجو کند تا شاید بتواند بودنی دیگر را برای ما به تصویر بکشد.